انسان شناسی
(نشانههاي اختيار در آيات قرآن)
(نشانههاي اختيار در آيات قرآن)
1. ابتلا و آزمايش نشانة اختيار
آياتي كه در زمينة ابتلا و آزمايش انسان وارد شده است، دلالت بر همين امر دارند:
إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا؛(2)و (3)«ما انسان را از نطفة آميختهاي آفريديم و او را ميآزماييم. (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم».
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(4)«ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامشان بهتر عمل ميكنند».
2. وعد و وعيد
همچنين است آيات وعد و وعيد. از اوصافي كه خدا به پيامبران داده، «مبشّر» و «منذر» است:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ؛(1)و(2)«مردم يك دسته بودند، خداوند پيامبران را مبعوث كرد تا مردم را بشارت و بيم دهند».
تبشير اين است كه پيامبران به بشر، براي انجام دادن كارهاي خوب وعدههاي نيكو بدهند و انذار آن است كه او را از عواقب كارهاي بد بهراسانند؛ چه از عواقب دنيوي و چه اخروي. گاهي قرآن، حتي به جاي آنكه بگويد پيامبر فرستاديم، ميفرمايد: «نذير» گسيل داشتيم:
وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خلاَ فِيهَا نَذِيرٌ؛(3)«هيچ اُمتي نيست مگر آنكه در آن انذاركنندهاي است».
يا در قيامت به مؤمنان ميفرمايد:
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ؛(4)«آيا انذاركنندهاي بر شما نيامد».
همة اين امور از وعد و وعيد و بشارت و انذار، تنها در مورد موجود مختار معنا دارد.
3. عهد و ميثاق
دستة ديگر از آيات بيانگر اختيار انسان، آيات عهد و ميثاق خدا با عموم يا دستههاي خاصي از انسانها است:(5)
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَأَناعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛(1)و (2)«آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد كه او براي شما دشمن آشكاري است؟ و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است».
اگر انسان مجبور باشد و از خود اختياري نداشته باشد، عهد خدا با وي، كار لغوي است.
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ…؛(3)«(به ياد آور) زماني را كه از بنياسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد…».
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ…؛(4)«و به ياد آور آن هنگام را كه از پيامبران و از تو و از نوح… پيمان گرفتم».
اين دو مورد، «ميثاقِ خاص» است. همة اين آيات، اعم از ميثاق عام يا خاص، نشانة اختيار انسان است.(5)
علاوه بر دليلهاي نقلي و عقلي، آدمي با علم حضوري نيز درمييابد كه مختار است. ترديدپذير نيست كه در بسياري از موارد، انسان وقتي بر سر دوراهي قرار ميگيرد، بدون اينكه جبري در كار باشد، با اختيار خود يكي از دو راه را انتخاب ميکند.
* قرآن انسان را موجودي مختار ميداند.
* از نشانهها و آيات قرآني كه بر اختيار آدمي دلالت دارند، آيات مربوط به آزمايش و ابتلا، وعد و وعيد، و عهد و ميثاق هستند.
* «اختيار» در محاورات عرفي و تخصصي چهار كاربرد دارد: 1. در مقابل اضطرار؛ 2. در مقابل اكراه؛ 3. در برابر جبر؛ 4. به معناي گزينش و انتخاب.
* ملاك مسئوليت و تكليف، اختيار به معناي گزينش و انتخاب آزاد است.
* آيات قرآن به صراحت بر مختار بودن انسان دلالت دارند. برخي آيات كه ظاهر آنها هم نوعي جبر است، براي تذكر و رفع غفلت از كساني است كه ميپندارند چه خدا باشد چه نباشد، چه بخواهد يا نخواهد، هر كاري را ميتوانند انجام دهند.
* جبر هنگامي است كه ارادة خدا در عرض ارادة انسان يا جانشين ارادة انسان باشد؛ در حالي كه ارادة خدا در طول ارادة انسان است و اراده، علم، و قضاي الاهي، بر فعل اختياري انسان تعلق گرفته است.
* آنچه جبر فلسفي شمرده شده، برداشتي نادرست از قاعدة عليت تامه است. بر اساس اين قاعده هرگاه علت تامة يك معلول تحقق يابد، آن معلول محقق خواهد شد. اما در فعل اختياري انسان، اراده و اختيار او جزء اخير علت تامه است و تا اين اراده و اختيار نباشد، علت فعل تمام نميشود.
* تأثير محيط طبيعي و عوامل وراثتي انكارناپذيرند؛ اما اين عوامل طبيعي و وراثتي از انسان سلب اختيار نميكنند و آدمي اگر بخواهد ميتواند به رغم همة آنها كاري را انجام دهد يا ترك كند.
* تاريخ امري انتزاعي است كه واقعيت خارجي ندارد. از اين رو قوانينِ مطلقِ حقيقيِ خاص خود نيز نميتواند داشته باشد؛ زيرا كشف قانون با تجربه و تكرار ميسر است؛ در حالي كه تاريخ تكرارپذير نيست.
* جامعه امري است اعتباري و از ديدگاه فلسفي وجود حقيقي ندارد. به اين بيان كه جامعه چيزي نيست جز افراد انسان كه كنار هم جمع ميشوند و روابطي دارند. حال كه جامعه امري اعتباري شد نميتواند قوانين حقيقي داشته باشد. بر فرض كه بپذيريم جامعه داراي قوانيني است، اولاً، اين قوانين را افراد وضع كردهاند، بنابراين ميتوانند آن را تغيير دهند؛ ثانياً، وجود اين قوانين از افراد سلب اختيار نميكند. قانونشكنيها و ناهنجاريهاي فراوان بهترين گواه اين مطلب است.
*******