روش تربیت وتنبیه فرزند

  • خانه 

انسان شناسی

17 اردیبهشت 1397 توسط فرناز احمدي

​

آیا انسانهای نخستین قبل از حضرت آدم بودند یا بعد از حضرت آدم ؟









(پرسش:)
آیا انسانهای نخستین قبل از حضرت آدم بودند یا بعد از حضرت آدم. حضرت آدم کارهای خود را بلد بود. انسان های نخستین چگونه بودند که چیزی نمی دانستند در صورتیکه این تجربیات نسل به نسل انتقال داده می شود. توضیح دهید.

پاسخ:

۱ـ طبق روایات اهل بیت (ع) قبل از حضرت آدم (ع) نیز انسان نماهایی بر روی زمین زندگی کرده و منقرض شده اند ، که تعداد نسلهای مذکور به هفت نسل می رسند. لذا انسان کنونی ( از آدم تا امروز) نسل هشتم است. البته بر خلاف آنچه فرضیه ی تکامل داروین مدّعی است ، هیچکدام این نسلها با یکدیگر ارتباط نسلی نداشته اند ؛ بلکه همگی مستقلّاً از خاک آفریده شده اند.
پس فسیلهای یافت شده از انسانهای ما قبل تاریخ بشر امروزی می تواند مربوط به آن نسلهای قبل از آدم (ع) باشد.
امام صادق (ع) فرمودند: « لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَهَ عَالَمِینَ لَیسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَأَسْکَنَهُمْ فِیهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّیتَهُ مِنْهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّهُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْکُفَّارِ وَ الْعُصَاهِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ إِذَا کَانَ یوْمُ الْقِیامَهِ وَ صَیرَ اللَّهُ أَبْدَانَ أَهْلِ الْجَنَّهِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی الْجَنَّهِ وَ صَیرَ أَبْدَانَ أَهْلِ النَّارِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی النَّارِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یعْبَدُ فِی بِلَادِهِ وَ لَا یخْلُقُ خَلْقاً یعْبُدُونَهُ وَ یوَحِّدُونَهُ بَلَى وَ اللَّهِ لَیخْلُقَنَّ اللَّهُ خَلْقاً مِنْ غَیرِ فُحُولَهٍ وَ لَا إِنَاثٍ یعْبُدُونَهُ وَ یوَحِّدُونَهُ وَ یعَظِّمُونَهُ وَ یخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً تُظِلُّهُمْ أَ لَیسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ـــــــــ البته که خدای عز و جل از آنگاه که زمین را آفریده هفت عالمیان آفریده که از فرزندان آدم نیستند، آنان را از خاک روى زمین آفریده و در آن یکى را پس از دیگرى در جهان خود جا داده، سپس خدای عز و جل آدم ابو البشر را آفرید و فرزندانش را از او آفرید. سوگند به خدا از روزى که خدا بهشت را آفریده از ارواح مؤمنان تهى نبوده ، و دوزخ از آن زمان که آفریده شده از ارواح کفّار و گنهکاران خالی نبوده است . شاید شما در نظر آرید که چون روز رستاخیز شود، و خدا بدنهاى بهشتیان را با ارواح آنها در بهشت درآورد، و بدنهاى کافران را با ارواحشان در دوزخ ، خدا تبارک و تعالى در بلادش پرستیده نشود ، و خلقى نیافریند که او را بپرستند و یگانه اش دانند، و بزرگش شمارند؟ آرى سوگند به خدا که البته خلقى آفریند بى ‏نر و ماده که او را بپرستند و یگانه شناسند و بزرگ دارند، و بیافریند برایشان زمینى در زیر پا و آسمانى بالاى سر.آیا نیست که خدا عز و جل می فرماید: «روزى که به جاى زمین زمین دیگر آید و به جاى آسمانها آسمانهاى دیگر» (آیه ۴۸ ابراهیم) و خدای عزّ و جلّ فرموده: «آیا درماندیم در آفرینش نخست بلکه آنها هر روزه در پوششى از آفرینشى تازه‏اند»( آیه۱۵ق). »( بحار الانوار ، ج ۵۴، ص ۳۱۹ و ۳۲۰ )

۲ـ انسانهای نخستین، برخی از نسل آدم(ع) می باشند؛ که زمان زندگی آنها حدّ اکثر ده هزار سال قبل است. اینها از حیث بدنی و هوش، هیچ تفاوتی با انسان امروزی نداشته اند. البته طبیعی است که از نظر اندوخته ی علمی پایین تر از ما بوده اند؛ چرا که علم به مروز زمان پیشرفت می کند.
امّا برخی دیگر از انسانهای نخستین، در حقیقت همان انسانهای قبل از آدم(ع) بوده اند؛ که آنها در زمان خلقت آدم(ع) منقرض شده بودند و کسی از آنها در آن زمان زنده نبوده است.
امروزه ادّعا می شود که آن انسان نماها هوشی در حدّ هوش ما انسانها نداشته اند؛ امّا اینها صرف فرضیه و حدس است؛ و هیچکدام مدرک قطعی ندارد. بلی عدّه ای از دانشمندان علوم تجربی هستند که چنین حدسیاتی را هم قطعیات تلقّی می کنند؛ و با چنین توهّماتی مغز دانشجویان را پر کرده اند. البته ما مدّعی نیستیم که آنها در حدّ ما هوش داشته اند؛ بلکه عرض می کنیم: دلائل این گونه دانشمندان، دلائلی است سست؛ و از حدّ حدس فراتر نمی رود. مثلاً اینها می گویند: چون جمجمه ی آنها کوچکتر از جمجمه ی ماست پس نتیجه می گیریم که هوششان هم کمتر بوده است؛ حال آنکه بزرگی جمجمه لزوماً به معنی با هوش بودن نیست. برای مغز افراد عقب مانده ی ذهنی فرقی با مغز افراد عادی ندارد؛ حال آنکه هوش کمتری دارند؛ بلکه برخی از آنها مغزی بزرگتر از مغز افراد عادی دارند.
اینکه آنها تمدّن بزرگی هم نداشته اند، دلیل نمی شود که کم هوش بوده اند؛ بلکه چه بسا آنها غریزه ی جمعی بالایی نداشته اند. مثلاً میمونها ـ یا اینکه باهوشترین حیوانات هستند ـ امّا اجتماعات بزرگی تشکیل نمی دهند و بیشتر به صورت گروههای کوچک زندگی جمعی دارند؛ در حالی که مورچه ها و زنبورها ـ با اینکه هوش میمون را ندارند ـ شدیداً اجتماعی اند؛ و حتّی برخی مورچه ها و موریانه ها برای خودشان شهرهایی تأسیس می کنند؛ بلکه از حیث شعور اجتماعی چه بسا از انسان نیز پیشرفته تر می باشند؛ تا آنجا که ما امروز برای حلّ برخی معضلات اجتماعی خودمان از زندگی آنها الگو گیری می کنیم. لذا باید دانست که بین هوش بالا و زندگی اجتماعی قوی رابطه ی ضروری وجود ندارد.
باید دانست که حتّی حیوانات نیز هوش بالایی دارند؛ بلکه برخی از آنها در حیطه های خاصّی از بشر باهوشترند؛ امّا هوش هر موجودی متناسب با غرایز اوست. لذا این که انتظار داشته باشیم یک میمون هم مثل انسانها ماشین بسازد انتظاری است بی جا؛ چون او غریزتاً احساس نیاز به چنین وسائلی را ندارد. ما برخی حیوانات سطح پایین را سراغ داریم که از دیگر حیوانات سواری می گیرند؛ و به وسیله ی آنها تغییر مکان می دهند؛ امّا میمونها با اینکه هوش بالاتری دارند، ولی علاقه ای به سواری گرفتن از دیگر موجودات ندارند. البته گاه به صورت موقّت چنین کاری می کنند و علاقه ی مداوم به چنین چیزی ندارند.
خلاصه آنکه اگر کسی می خواهد ثابت کند که انسانهای قبل از آدم(ع) هوش ندارد؛ و برای این منظور از ضعف زندگی جمعی آنها یا از سادگی ابزارهای آنها برای استدلال استفاده می کند، ابتدا باید ثابت که که غرایز آنها نیز مثل غرایز ما بوده است؛ و این چیزی نیست که بتوان به این راحتی اثبات نمود.
امّا از نگاه روایات، آن انسان نماها آن اندازه شعور داشته اند که مکلّف به تکالیف الهی بوده اند. طبق روایات، جنّها نیز مکلّف می باشند؛ ولی از روایات استفاده می شود که جنّها علاقه ی چندانی به تشکیل اجتماعات بزرگ ندارند و عمدتاً در گروههای کوچ یا انفرادی زندگی می کنند. از برخی قرائن می توان حدس زد که گرایش چندانی به ساخت ابزار نیز ندارند؛ با اینکه طبق آیات و روایات، قادر به ساخت ابزار می باشند.

۳ـ امّا در مورد آدم(ع) گفتنی است که طبق روایات، او دارای علم الاسماء بوده، و مثل تمام انبیاء، علمی فراتر از علم افراد عادی بشر داشته است. طبق روایات، برخی از فرزندان او کشاورز و برخی دیگر دامدار بوده اند. حضرت ادم(ع) کتابی آسمانی نیز داشته است. لذا در زمان او حتّی نوشتار هم وجود داشته است. همچنین طبق روایات، او به زبان سریانی سخن می گفته که شباهتهایی به عربی و عبری دارد. بعد از آن حضرت نیز همواره در بین بشر، تمدّن وجود داشته است. لذا اینکه مثلاً در یافته های مربوط به شش هزار سال قبل آثار زندگی در غارها به چشم می خورد، دلیل بر این نیست که همه ی مردم آنها عصر، غارنشین بوده اند. امروز نیز همچنان برخی از مردم دنیا، غارنشین هستند؛ یا افرادی هستند که خانه و کاشانه ندارند و کوچ نشین هستند. حتّی برخی اقوام، هنوز هم در کنار مرده های خودشان ابزارهایی ابتدایی مثل شمشیر و خنجر دفن می نمایند. حال اگر ده هزار سال بعد کسی از قبرهای زمان ما، شمشیر و خنجر پیدا نمود، می تواند نتیجه بگیرد که مردم زمان ما با شمشیر و خنجر جنگ می کرده اند؟! برخی ها چرا عجائب قدیمی را به حساب نمی آورند. مثلاً در ساختمان اهرام مصر، سنگهایی چندین تنی به کار رفته است. بفرمایید که آنها با کدام ابزار این سنگها را بریده، با چه ابزاری به محلّ اهرام آورده و چگونه ۱۴۷ متر بالا برده اند؟ ۱۴۶ متر یعنی حدوداً به بلندی یک آسمان خراش ۳۵ طبقه. حتّی با تکنولوژی امروزی نیز بالا بردن بلوکهای سنگی به این عظمت، کاری است دشوار؛ آن هم در ساختمانی به شکل هرم. چون هر چه از قاعده ی هرم به سمت رأس آن رویم، کار انتقال سنگها مشکلتر می شود. حال بگذریم از معماری شگفت انگیز درون هرم که هنوز هم بسیاری از معمّاهای آن حلّ نشده است؛ و شگفت تر آنکه این ساختمان، آثاری ویژه از خود عبور می دهد که ارتباط دارد با امواجی که از طرف فضا می آیند.
هرم خوفو در ۲۵۶۰ سال قبل از میلاد ساخته شده است . این هرم بلندترین بنای ساخته دست بشر از ۴۴۰۰ سال پیش تا سال ۱۸۸۹ بود؛ که در این زمان برج ایفل با ارتفاع ۳۰۰ متر ساخته شد. البته ساخت برج ایفل در مقایسه با ساخت اهرام مصر، مثل نسبت کشیدن تصویر یک ساختمان است در مقایسه با ساختن یک ساختمان. به عبارتی، برج ایفل در قیاس با اهرام مصر، یک اسباب بازی است.
شگفتی این اهرام به قدری است که برخی ادّعا نموده اند، که آن را موجودات فضایی ساخته اند نه انسانها. البته چنین نسبتی از سوی غربی ها عجیب نیست؛ چون آنها همواره عادت دارند که دیگران را احمق و خودشان را دانشمند جلوه دهند. لذا برایشان گران است که قبول کنند، اجداد مصری ها در بیش از چهار هزار سال قبل، چنین بنای شگفتی ساخته باشند.
خواصّ ویژه ی اهرام:
نتایج آزمایش‌های انجام شده چنین است.
ـ غذاهای حتی فاسدشدنی تا مدتهای زیادی، بدون فساد در درون هرم باقی می‌مانند.
ـ آب‌های آلوده، تصفیه و عاری از میکروب می‌شوند.
ـ گیاهان در درون آن با سرعت بیشتری رشد می‌یابند.
ـ فلزات زنگ‌زده، جلا و صیقل اصلی خود را باز می‌یابند.
ـ انسان‌ها به آرامش بهتری دست یافته و نیز به قدرت اندیشه ی آدمی افزوده می‌شود.
ـ درمان بیماریهای روحی و روانی با سهولت بهتری انجام می‌شود.
طبق ادّعای برخی باستان شناسان، حتّی ماکتهایی از هواپیما نیز یافت شده که به چندین هزار سال قبل مربوط می شوند؛ و شباهت شگفتی به هواپیماهای امروزی دارند. در برخی نوشته های مصری ـ که به خطّ تصویری هستند ـ نیز تصاویری به شکل هلیکوپتر، لامپ برق و دیگر ابزارهای امروزی یافت شده اند؛ که باستان شناسان را سخت گیج و کلافه کرده اند.
در سر زمین پرو نیز نقّاشی های عظیمی روی زمین کشیده شده اند که از روی زمین ابداً به چشم نمی آیند؛ امّا وقتی با هواپیما از بالا نگاه می شود، تصاویر خود نمایی می کنند. برخی از این تصاویر باستانی، به نحو عجیبی شباهت به هواپیما و فضا پیما و امثال آن دارند.
در افسانه های سرخپوستی و یونانی نیز از قومی یاد می شود که در قارّه ای به نام آتلانتیس زندگی می کردند و وسائلی برای هوانوردی و فضاگردی داشته اند؛ و سلاحهایی داشته اند که نوری کشنده شلّیک می کرده است. افلاطون نیز به وجود چنین قارّه ای در آن سوی آفریقا اشاره نموده است. گفته می شود که این قارّه بین قارّه ی آمریکا و آفریقا و اروپا قرار داشته، که امروزه در اقیانوس اطلس فرو رفته است.
طبق بیان افلاطون، این قوم، ۱۲ هزار سال قبل از افلاطون زندگی می کرده اند؛ یعنی بیش از ۱۴ هزار سال قبل از زمان ما. لذا طبق اقوالی که خلقت آدم(ع) را حدوداً هشت هزار سال قبل گفته اند، باید گفت که این قوم، بیش از شش هزار سال قبل از آدم(ع) می زیسته اند.
البته این گونه ماجراهای باستان شناختی هنوز معمّاهایی ناگشوده اند؛ و دانسته های بشر در برابر نادانسته هایش در این باب، همانند قطره ای است در برابر دریا…..

 2 نظر

انسان شناسی

17 اردیبهشت 1397 توسط فرناز احمدي

​


(نشانه‌هاي اختيار در آيات قرآن)




1. ابتلا و آزمايش نشانة اختيار

آياتي كه در زمينة ابتلا و آزمايش انسان وارد شده است، دلالت بر همين امر دارند:

إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا؛(2)و (3)«ما انسان را از نطفة آميخته‌اي آفريديم و او را مي‌آزماييم. (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم».

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(4)«ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامشان بهتر عمل مي‌كنند».

2. وعد و وعيد


همچنين است آيات وعد و وعيد. از اوصافي كه خدا به پيامبران داده، «مبشّر» و «منذر» است:

كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ؛(1)و(2)«مردم يك دسته بودند، خداوند پيامبران را مبعوث كرد تا مردم را بشارت و بيم دهند».

تبشير اين است كه پيامبران به بشر، براي انجام دادن كارهاي خوب وعده‌هاي نيكو بدهند و انذار آن است كه او را از عواقب كارهاي بد بهراسانند؛ چه از عواقب دنيوي و چه اخروي. گاهي قرآن، حتي به جاي آنكه بگويد پيامبر فرستاديم، مي‌فرمايد: «نذير» گسيل داشتيم:

وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خلاَ فِيهَا نَذِيرٌ؛(3)«هيچ اُمتي نيست مگر آنكه در آن انذاركننده‌اي است».

يا در قيامت به مؤمنان مي‌فرمايد:

أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ؛(4)«آيا انذاركننده‌اي بر شما نيامد».

همة اين امور از وعد و وعيد و بشارت و انذار، تنها در مورد موجود مختار معنا دارد.

 

3. عهد و ميثاق

دستة ديگر از آيات بيانگر اختيار انسان، آيات عهد و ميثاق خدا با عموم يا دسته‌هاي خاصي از انسان‌ها است:(5)

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَأَناعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛(1)و (2)«آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد كه او براي شما دشمن آشكاري است؟ و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است».

اگر انسان مجبور باشد و از خود اختياري نداشته باشد، عهد خدا با وي، كار لغوي است.

وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ…؛(3)«(به ياد آور) زماني را كه از بني‌اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد…».

وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ…؛(4)«و به ياد آور آن هنگام را كه از پيامبران و از تو و از نوح… پيمان گرفتم».

اين دو مورد، «ميثاقِ خاص» است. همة اين آيات، اعم از ميثاق عام يا خاص، نشانة اختيار انسان است.(5)

علاوه بر دليل‌هاي نقلي و عقلي، آدمي با علم حضوري نيز درمي‌يابد كه مختار است. ترديدپذير نيست كه در بسياري از موارد، انسان وقتي بر سر دوراهي قرار مي‌گيرد، بدون اينكه جبري در كار باشد، با اختيار خود يكي از دو راه را انتخاب مي‌کند.

 * قرآن انسان را موجودي مختار مي‌داند.

* از نشانه‌ها و آيات قرآني كه بر اختيار آدمي دلالت دارند، آيات مربوط به آزمايش و ابتلا، وعد و وعيد، و عهد و ميثاق هستند.

* «اختيار» در محاورات عرفي و تخصصي چهار كاربرد دارد: 1. در مقابل اضطرار؛ 2. در مقابل اكراه؛ 3. در برابر جبر؛ 4. به معناي گزينش و انتخاب.

* ملاك مسئوليت و تكليف، اختيار به معناي گزينش و انتخاب آزاد است.

* آيات قرآن به صراحت بر مختار بودن انسان دلالت دارند. برخي آيات كه ظاهر آنها هم نوعي جبر است، براي تذكر و رفع غفلت از كساني است كه مي‌پندارند چه خدا باشد چه نباشد، چه بخواهد يا نخواهد، هر كاري را مي‌توانند انجام دهند.

* جبر هنگامي است كه ارادة خدا در عرض ارادة انسان يا جانشين ارادة انسان باشد؛ ‌در حالي كه ارادة خدا در طول ارادة انسان است و اراده، علم، و قضاي الاهي، بر فعل اختياري انسان تعلق گرفته است.

* آنچه جبر فلسفي شمرده شده، برداشتي نادرست از قاعدة عليت تامه است. بر اساس اين قاعده هرگاه علت تامة يك معلول تحقق يابد، آن معلول محقق خواهد شد. اما در فعل اختياري انسان، اراده و اختيار او جزء اخير علت تامه است و تا اين اراده و اختيار نباشد، علت فعل تمام نمي‌شود.

* تأثير محيط طبيعي و عوامل وراثتي انكارناپذيرند؛ اما اين عوامل طبيعي و وراثتي از انسان سلب اختيار نمي‌كنند و آدمي اگر بخواهد مي‌تواند به ‌رغم همة آنها كاري را انجام دهد يا ترك كند.

* تاريخ امري انتزاعي است كه واقعيت خارجي ندارد. از اين رو قوانينِ مطلقِ حقيقيِ خاص خود نيز نمي‌تواند داشته باشد؛ زيرا كشف قانون با تجربه و تكرار ميسر است؛ در حالي كه تاريخ تكرارپذير نيست.

* جامعه امري است اعتباري و از ديدگاه فلسفي وجود حقيقي ندارد. به اين بيان كه جامعه چيزي نيست جز افراد انسان كه كنار هم جمع مي‌شوند و روابطي دارند. حال كه جامعه امري اعتباري شد نمي‌تواند قوانين حقيقي داشته باشد. بر فرض كه بپذيريم جامعه داراي قوانيني است، اولاً، اين قوانين را افراد وضع كرده‌اند، بنابراين مي‌توانند آن را تغيير دهند؛ ثانياً، وجود اين قوانين از افراد سلب اختيار نمي‌كند. قانون‌شكني‌ها و ناهنجاري‌هاي فراوان بهترين گواه اين مطلب است. 

                         *******

 نظر دهید »

انسان شناسی

16 اردیبهشت 1397 توسط فرناز احمدي

​

“"انواع انسان ها از دید دکتر شریعتی"”

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.


2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.


3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.


4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند

شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

 

 نظر دهید »

انسان شناسی

16 اردیبهشت 1397 توسط فرناز احمدي

انسان­شناسی از کهن­ترین علوم بشر به شمار می­آید، چراکه انسان همیشه دنبال یافتن منشاء پیدایش خود بوده و به همین منظور افسانه ها و داستان­های فراوانی نیز ساخته و پرداخته است. انسان­شناسی در مشرق زمین برخلاف عالم غرب بیشتر قالبی مذهبی و دینی داشته است. حقیقت انسان، نحوه تکون و آغاز حیات او، سرنوشت و سرانجام و جایگاه او در نظام هستی مطالبی است که هم در شرایع توحیدی و هم ادیان غیر توحیدی مثل هندوئیسم و بودیسم (با نگرش­های مختلف) مورد توجه بوده است. تاریخچه انسان­شناسی از نظر شرایع آسمانی مانند اسلام به آغاز خلقت انسان برمی­گردد. انسان از همان آغاز خلقت مأمور به شناخت حقیقت، ظرفیت­ها، قابلیت­ها و سعادت و کمال خود بوده است.

از نظر اسلام اولین انسان - حضرت آدم - اولین خلیفه خدا در روی زمین بوده است. او مسجود فرشتگان واقع شد و دیگر افراد انسانی نیز موظف هستند در جهت خلافت الهی گام بردارند (صدر، 1359، 11-9). بر همین اساس تأکیدهای فراوانی در متون اسلامی در مورد شناخت انسان وجود دارد. از جمله، علی(ع) در تعابیری فرموده­اند: «غایت معرفت این است که انسان خودش را بشناسد» (آمدی، 1407، ج2، 45)، «من تعجب می­کنم از کسی که دنبال گم شده خود می­گردد ولی خودش را  گم کرده است و دنبال خودش نمی­گردد» (همان، 36) و «هرکس خودش را نشناسد از راه نجات دور می­شود و در گمراهی و جهل گرفتار می­آید»(همان، 232).

 نظر دهید »

انسان شناسی

15 اردیبهشت 1397 توسط فرناز احمدي

…

(ضرورت انسان­شناسی)

سؤال از خدا، انسان و هستی همیشه به عنوان سه سؤال اساسی برای انسان مطرح بوده است. در این میان توجه به انسان و شناخت او از اهمیت ویژه برخوردار است تا آن­جا که دعوت به شناخت انسان به عنوان مخلوقی پیچیده، از تعالیم اصلی بسیاری از مکاتب فلسفی، عرفانی و ادیان بوده است. در تعالیم دینی ما شناخت انسان از خود، پرفایده­ترین شناخت­ها  و از سوی دیگر، عدم شناخت انسان، جهل به همه چیز دانسته شده است… یکی از اصلی­ترین شعارهای سقراط حکیم به این صورت ذکر شده است: «خودت را بشناس». گاندی رهبر فقید هند نیز در صفحه 22 « این است مذهب من» می­گوید: « در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد و آن شناسایی خود است. هرکس خود را شناخت خدا و دیگران را شناخته است. اما هرکس خود را نشناخت هیچ چیز را نشناخته است» 

شاید دلیل این همه تأکید بر شناخت انسان این باشد که انسان بدون شناخت نسبت به حقیقت خویش هرگز از زندگی انسانی خود بهره­ای نخواهد برد، هرچند که از لذات مادی و شهوانی هم برخوردار باشد. البته مراد از شناخت، شناخت سطحی، به این صورت که بداند وجود دارد و باید زندگی کند، نیست؛ چرا که حیوانات هم از چنین شناختی برخوردارند، بلکه مراد، شناخت عمیق نسبت به خود است، به این معنا که علاوه بر علم به هستی خود و لزوم زندگی انسانی، علم به خالق خود و کمال و سعادت و راه وصول به آن هم داشته باشد، و بداند زندگی بدون فضیلت و معرفت و خداشناسی ارزشی ندارد و باید زندگی او همیشه توأم با تعقل و تفکر و اندیشه باشد (امین زاده، 1372، 10) چرا که مَثَل انسان در این زندگی مثل بازرگانی است که با سرمایه خود داد و ستد می­کند و فقط در صورتی می­تواند به سود بالایی دست یابد که ارزش سرمایه و کالایی را که خرید و فروش می­کند به خوبی بشناسد، و گرنه ممکن است در مدت زمان اندکی نه تنها سودی کسب نکند بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده و زیانکار گردد.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

روش تربیت وتنبیه فرزند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس